حاکم اسلام یا پدری مهربان
هنگامی که امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام از به
خاک سپردن امیرمؤمنان به سوی خانه برمیگشتند،نالهی ضعیفی به
گوش ایشان رسید، گویی این صدای دلخراش از درون خرابه میآمد.
آن دو امام که تربیت شدهی مکتب وحی بودند و خود را مسئول ضعیفان
و بینوایان میدانستند با شنیدن آن صدای ضعیف وارد خرابه شدند، در
آنجا پیرمرد نابینا و زمینگیری را یافتند که خود را آلوده کرده و نالهی
ضعیفی دارد، احوالش را پرسیدند، پیرمرد در پاسخ گفت:
میبینید که من نابینا و زمینگیر هستم، شخصی بود که به طور مداوم
روزی یک مرتبه مرا مورد تفقّد خود قرار میداد، بدن و لباسم را تمیز
میکردومراخشک مینمودحتّی غذارالقمه کرده،دردهانم میگذاشت.
سخنش که به اینجا رسید بغض گلویش را فشار داد، آهی جانسوز
کشید و گفت:
اکنون سه روز است که بسیار گرسنهام و خود را کثیف کردهام ولی
نمیدانم چرا آن شخص نیامده؟!
امام حسن وامام حسین علیهماالسلام باشنیدن سخنان آن پیرمردپرسیدند:
آیا از آن شخص نشانهای در نظر داری؟
پیرمرد پاسخ داد: من که نابینا هستم، فقط این نشانه را به یاد دارم که
وقتی او واردخرابه میشدزمزمهی ذکرخدا از همهی اشیای اینجاحتّی
سنگریزههای خرابه به گوشم میرسید.
در اینجا بود که آن دو بزرگوار اشک در چشمانشان حلقه زد و فرمودند:
ای پیرمرد، شخصی که نشانههای او را گفتی پدر ما علی بنابیطالب
علیهالسلام بوده که ما هم اکنون از خاکسپاریش بازمیگردیم.
پیرمردباشنیدن خبرناگوار شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام آهی کشید،
روی خاک افتاد و جان سپرد.
باکمی دقّت به این داستان خواهیم یافت که این مسئله یکی از
بزرگترین شاهکارهای امیرمؤمنان علی علیهالسلام است، شخصی
که رهبر یک مملکت بسیار بزرگ و در حقیقت بزرگترین قدرت دنیای
آن روز، بامسئولیتهای عظیمی از قبیل مشاکل مملکتی و اجتماعی
و... چنان احساس مسئولیت میکند که رسیدگی به نابینایی ناتوان و
زمینگیر را جزو برنامه کار روزانهی خود قرار میدهد و بدون هیچ
تکبّری، او را تر و خشک نموده و غذایش میدهد.
این شیوه برخوردِیک رهبر باضعیفترین فردجامعه در تاریخ بشریت هرگز
مشاهده نشده و نخواهد شد، مگر در مورد رهبران الهی علیهمالسلام.